|
|
|
|
|
یک شنبه 18 بهمن 1394 ساعت 23:38 |
بازدید : 60992 |
نوشته شده به دست hossein.zendehbodi |
( نظرات )
ای دست
ای مخمل نسیم
ای بازگشته از سفر بیکرانگی :
- از سرزمین پاک گیاهان مهرزی -
ایکاش
گرده های محبت را
در ذهن سبز گونه ی من ، بارور کنی .
ایکاش ،
می گشودیم آرام
ایکاش
جمله های تنم را
آهنگ عاشقانه می دادی
آنگاه
آن عاشقانه را
از بر می خواندی
ایکاش
با من می ماندی
روزی هزار بار
من را به نام می خواندی
ایکاش ...
------------------------------------------------
گویم ؛
او را به خود فشارم ، بی تاب .
گویم ؛
لب بر لبش گذارم ، پر شور .
ترسم ؛
از دست من ، چو دود گریزد .
ترسم ؛
دندان او ، چو برف شود آب .
----------------------------------------------
آسمان شهر ما ، از صبح می بارید .
خیابان ، زیر نور نقره صدها چراغ ،
آن شب
تن بیمار را با روغن باران ، جلا می داد .
در آن خلوت ، صدای پای ما بود و صفیر باد .
و تنها چتر سرخ او ، دم بدرود
لب ما را به کار بوسه با هم دید .
:: برچسبها:
شعر فرخ تميمی ,
اشعار فرخ تميمی ,
شعر ,
فرخ تميمی ,
|
امتیاز مطلب : 105
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
|
|